شک به مسیر
***
در طول مسیر معنوی، معمولاً تنها هستی. غیر از چند استاد و آدمهایی که از معنویت حرف میزنند، اکثریت مردم مخصوصا در جوامع ظاهراً پیشرفته تر، به شدت درگیر ذهن و مادیات هستند.
وقتی با آدمهای جامعهء خودت نشست و برخاست میکنی، به ناچار تو هم دچار ذهن و مادیات میشوی. البته قصد ندارم این را گردن دیگران بیاندازم اما جامعه تأثیر دارد. بخصوص وقتی که جامعه طوری باشد که همه را در بقاء نگه دارد. یعنی همه نگران مسائل مربوط به بقا باشند. یعنی درگیر اقتصاد. یعنی درگیر حساب و کتاب.
این شک، خودش را به این شکل ها نشان میدهد.
اول به مسیر خودت شک میکنی. یعنی ذهن به تو میگوید آیا مطمئن هستی که مسیرت درست است؟
ذهن، تو را از این که همرنگ جماعت نیستی میترساند.
یکی از قوی ترین غریضه ها در ما غریضهیء همرنگ شدن با گله است. یعنی ما برای امنیت گرفتن، به دیگران نگاه میکنیم و وقتی همه یک مسیر را میروند احساس اطمینان و آرامش میکنیم. حالا در مسیر معنوی، معمولاً تو خلاف جریان جامعه میروی. همه در حال حساب و کتاب هستند. همه در حال بقاء هستند. هیچکس به مرگ فکر نمیکند. همه جوری متفاوت از تو دنیا را میبینند. اولویت هایشان با تو فرق دارد.
در جایی از مسیر، تو به استادانت هم شک میکنی. مثلاً افکاری چنین برایت میآید که استاد معنوی تو هم شاید اشتباه کند. و این ترسی بزرگ برایت میآورد. و ترس، زادهی ذهن است. و ترس، درست خلاف معنویت است.
این شک ها به شدت تو را ضعیف و متزلزل میکند. از طرفی تو در بازی دنیا و مادیات ضعیف شدهای و از طرفی دیگر در مسیر خودت هم شک میکنی. این جای اصلا جای خوبی نیست.
البته چون دنیای بیرون و جامعه، در واقعیت، اصلا وجود ندارد تمام اینها درون خود توست.
شک کردن یکی از ترفندهای ذهن است. ترس یکی از ترفندهای ذهن است.
درست وقتیکه بخواهی بین دنیا و آخرت یا مادیات و معنویات یا برنامهریزی و لحظه تعادل پیدا کنی، ذهن تو را از تعادل خارج میکند.
اینجاست که دوباره باید به لحظه برگردی. دوباره به مراقبه برگردی. دوباره به حافظ برگردی.
دوباره مشق عشق کنی.
دوباره توبه کنی.
بازگشت کنی به خانهء اصلی.
که چیزی جز لحظه نیست.
No comments:
Post a Comment