Wednesday, August 7, 2024

جلسات داخلیِ نانوشتنی - ۱

 جلسات داخلیِ نانوشتنی - ۱

***


قبلا نوشته هایی با سبک نمایشنامه که حاصل گفتگوی دو یا چند نفر بود داشتیم.

https://www.unwritable.net/search/label/نمایشنامه


حالا با سبک و سیاقی شبیه به همان نمایشنامه ها، صورت جلسات داخلی نانوشتنی را خواهیم داشت. یک اتاق جلسات را تصور کنید دارای یک میز بزرگ در وسط. آدمهای مختلف با دیدگاههای مختلف در اطراف میز نشسته اند و در حال گفتگو و تصمیم گیری هستند. اسامی تخیلی هستند.

این نوشته ها در واقع گزارش جلسات این نشست هاست. 


موضوع جلسۀ امروز: گسترش نانوشتنی!


۱- طرح مساله توسط جناب اظهاریان، 

دوستان ببینید، دنیا در حال جنگ است. بشر در مسیری که میرود در حال نابود کردن خودش و تمام حیوانات و نهایتا زمین است. این مسیر منجر به انفجار افراد معتاد و سیگاری و الکلی و گسترش انواع داروهای آرامش بخش و ضد افسردگی و خودکشی و ناهنجاری های اجتماعی شده. 

از گوشه وکنار جهان اخبار جنگ و قتل و تجاوز به گوش میرسد. 

باید کاری کرد. 

باید عمل کرد. 

نمیتوان فقط نشست وتماشا کرد. 

باید طرحی نو درانداخت. 

باید جهان را به جای بهتری تبدیل کرد. 

اگر کاری نکنیم گرمایش زمین، آلودگی ها، قحطی یا جنگ هسته ای اجتناب ناپذیر خواهد بود. این یک اضطرار است. حتما باید کاری کرد. در راستای گسترش صلح باید قدم برداشت. 

دیگر نمیتوان فقط به خود و خانواده ی خود و درآمد و بقای خود اندیشید. 

باید دیدمان را گسترش دهیم و آگاهی را گسترش دهیم. 

قطعا هم باید کوچک شروع کنیم و از خودمان شروع کنیم. یعنی هر نفر از خودش. 

حالا که ما در کمپانی نانوشتنی کار میکنیم باید از خودمان شروع کنیم. 

باید خودمان را به جهان بشناسانیم. 

باید تولیدات فرهنگی و معنوی مان را به زبانهای مختلف ترجمه کنیم و به گوش مردم جهان برسانیم. 

باید لینک های نانوشتنی را در همه جا پخش کنیم. باید از خوانندگان وفادارمان شبیه شبکه های هرمی درخواست کنیم لینک را برای چند نفر بفرستند. 

باید با آدمهایی که در زمینه های آگاهی بخش کار میکنند همکاری را شروع کنیم. 

باید تیم بشویم. باید با معلمان یوگا و صفحات آگاهی همکاری کنیم. 

تک تک ما باید یک معلم معنوی باشیم. باید زندگی خودمان را وقف گسترش آگاهی کنیم. باید با تاریکی و جهل بجنگیم.

باید با تمام دوستانمان زنگ بزنیم و آنها را تشویق به خواندن نانوشتنی کنیم. 

باید کتاب چاپ کنیم.


۲- پاسخ آقای خاموشیان،

آقای خاموشیان کاملا خاموش و آرام در حال گوش دادن است. 

وقتی آقای اظهاریان صحبت هایش تمام میشود همه منتظر هستند که آقای خاموشیان صحبت کند ولی ظاهرا ایشان در سکوت خودشان مانده اند. 

سکوتی ترسناک کل اتاق جلسات را در برمیگیرد. 

همه ی نگاهها به سمت آقای خاموشیان است. 

آقای خاموشیان در حالی که آرام است اما نسبت به تمام امور آگاه است. 

بالاخره با اصرار دیگران شروع به سخن گفتن میکند. 


دوستان ببینید! لطفا آرامش خودتان را حفظ کنید. 

ما یک وظیفه بیشتر نداریم و آن آگاهی است. 

وظیفه ی اصلی ما آگاه ماندن و بودن است. 

این بودن که نوعی مراقبه است کافی است. نیازی نیست دست به هیچ عملی بزنیم. درست مثل بودا ابتدا باید خودمان مراقبه کنیم.

اگر تک تک ما مراقبه کنند آنگاه تمام مشکلات بشر حل میشود. 

همه چیز از درون ما شروع میشود. 

آیا شما جنگ درونی خودتان را از بین برده اید؟ 

آیا آرامش صد درصد دارید؟ چطور وقتی هنوز در درونتان ناآرامی هست میخواهید صلح در جهان ایجاد کنید؟

هر کسی بایداز خودش شروع کند. 

برای تغییر دنیا باید خودمان را تغییر دهیم. 

ابتدا تغییر خود. این اولین و سخت ترین مرحله است. 

خدای عادلی بر جهان حکمرانی میکند.

به عدل و برنامه ی خداوند شک نکنید. حتی اگر در ظاهر ظلم و بدی میبینید و رنج را می بینید بدانید حکمتی الهی در کار است. 

بهتر است روی ایمان خودتان کار کنید. 

روی شادی خودتان کار کنید. 

تنها مسوولیت شما شاد زیستن است. این به معنای بی تفاوتی نیست. این به معنای خودخواهی نیست. 

اگر تک تک شما بزرگ شوید با کل دنیا یکی میشوید. 

شما کل دنیا هستید. اگر شما شاید شوید کل جهان شاد میشود. 

از خودتان شروع کنید. 

شما پیامبر یا ناجی جهان نیستید. 

سعی کنید همواره آرام و آگاه بمانید. در حالت مراقبه بمانید. این راه نجات است. به دیگری کاری نداشته باشید. دیگری ای وجود ندارد. 

به درون بروید. به مبدا خود متصل شوید. 

به مبدا و خدای جهان اعتماد کنید. توکل کنید. 

انرژی صلح شما خود به خودبه تمام جهان ساتع میشود. خودش منتشر میشود. شما آگاهی خودتان را بالاببرید. 


با این صحبت های آقای خاموشیان ناگهان کل جلسه در سکوتی سنگین فرو میرود. 

همه به درون خودشان باز میگردند.  

آدمها تک تک در حالی که به درونشان فرو رفته اند و غرق خودشان هستند با قدمهایی آرام و مراقبه گون جلسه را ترک میکنند. 

فقط یک نفر میماند!


٣- آقای نویسنده!

آقای نویسنده که تا الان سخت مشغول نوشتن دستور جلسه بود در حال پایان دادن به صورت جلسۀ امروز است. 

با خودش زیر لب میگوید،‌ همه آمدند و رفتند. 

آقای اظهاریان و خاموشیان حرف هایشان را زدند و رفتند. 

تنها کسی که ترکیب همه بود من بودم. 

منی که بی سر و صدا فقط نشستم و نوشتم. 

من مهمترین کار را کردم. 

من صدای این جلسه را به گوش دیگران میرسانم. 

دیگران فقط حرف زدند ولی من مینویسم و پخش میکنم.

کار اصلی را من کردم. 

بهتر است دیگر کارم را تمام کنم و بروم. 


نوشتن از نانوشتنی کاری است متناقض. همانطور که تناقضی بین جناب اظهاریان و خاموشیان بود.

اما من به کار خودم ادامه میدهم. 

شاید روزی کسی بفهمد اهمیت کار من چقدر زیاد بود. 


پایان صورت جلسه

کمپانی بزرگ نانوشتنی

 

Tuesday, August 6, 2024

اجتناب ناپذیریِ نوشتن

زمان خواندن 2 دقیقه ***

 اجتناب ناپذیریِ نوشتن

***


ما آدمها از نظر درونی در هر زمان سه حالت بیشتر قرار نداریم. 


۱- حالت کند کردن ذهن با دارو یا خواب یا سکس یا غذا و غیره

۲- در حال فکر کردن درون خودمان یا درگیر کردن ذهن با چیزی در بیرون مثل کار یا اینترنت و  غیره

۳- در حال مراقبه،‌ یعنی آگاهی بدون فکر یا آگاهی بدون ذهن


شاید ۹۹ درصد آدمها همواره بین حالت ۱ و ۲ در نوسان هستند تا وقتی با چیزی به نام مراقبه آشنا بشوند و تجربه اش کنند. تازه آنجاست که متوجه میشوند حالتی غیر از ۱ و ۲ وجود دارد. خود من اولین بار این حالت را در چهل و دو سالگی در مراقبه های سنگین ده روزه ی ویپاسانا کشف کردم.


کشف کردن حالت ۳ اگر چه باعث تحولی عظیم در زندگی میشود اما درابتدای مسیر معنوی دایمی نیست. معمولا حالت مراقبه گون دچار کم و زیاد میشود. این نوسانات حالت بالا و پایین رفتنی ایجاد میکند.  

حالتی شبیه قبض و بسط معنوی. یا پایین و بالا رفتن فرکانس.


اگر از داروها پرهیز کنی و سعی نکنی با الکل یا مسکرات ذهن را کند کنی و خودت را هم مشغول امور بیرونی مثل اسکرول کردن یا اینترنت یا حرف زدن یا فیلم دیدن یا ارتباطات بیهوده نکنی، معمولا بین حالت ۲ و ۳ یعنی فکر کردن و مراقبه در نوسان هستی.


یعنی در لحظاتی افکار عقب نشینی میکنند و حالت مراقبه گون و آرامش و حتی سرور را تجربه میکنی. 

و در لحظاتی هم هجوم افکار و احساسات باعث میشود حالت اضطراب و یا ترس و یا شکنجه های ذهنی را تجربه کنی. شکنجه هایی که شبیه قضاوت ها و سرزنش ها خودش را نشان میدهد. 


نوشتن برای من حالتی بین این دو هست. مثلا حالت ۲ و نیم. اینجا حالت نوشتن است. یعنی افکار هست. اما آنها را کند میکنم تا بنویسمشان. با نوشتن، آنها را بیرون می آورم. 

گاهی با هجوم افکار واقعا نشستن برای مراقبه سخت میشود. اینجاست که حالتی بینابین لازم است. این حالت برای من در نوشتن ایجادمیشود. 


این نوشتن ها هم معمولا در فرکانس های متفاوت نوشته میشوند. مثلا نوشته ای شبیه تناقضات معنوی در فرکانسی پایین و جایی نزدیک به فرکانس شک نوشته میشود و یا نوشته های مربوط به شکرگزاری یا عشق در فرکانسی بالا.




تناقضات بزرگ معنوی

زمان خواندن 3 دقیقه ***

 تناقضات بزرگ معنوی

***


یک بار دوستی نقل می‌کرد که فلانی که دانشجوی روانشناسی است گفته علایم تو شبیه اسکیزوفرنی است. جواب من به او این بود که قطعا اینطور است. اسکیزوفرنی یا دوشخصیتی، در تمام آدم‌ها هست. تمام آدم‌هایی که به مسیرهای معنوی یا عرفانی یا مذهبی روی می‌آورند چنین اند. از یک طرف بعد حیوانی خودشان را می‌بینند و از یک طرف بعد ماورایی. این خودش بزرگترین اسکیزوفرنی است. 

ما همه پا در زمین داریم یعنی حیوانیم. درست مثل حیوانات متولد می‌شویم و غذا می‌خوریم و جفتگیری می‌کنیم و می‌میریم. 

از طرف دیگر سر در آسمان داریم که می‌خواهیم شبیه خدایی بشویم که بزرگ و نامیرا و نامحدود است. 


اگر حدس زده باشید زیاد حالم خوب نیست. دچار شک به مسیر شده‌ام. 

بین زمین و آسمان گیر کردم. 

کم کم این نوشته را تکمیل خواهم کرد. 


این دوگانگی ها در تجربیات حافظ هست و گاهی هم در تجربیات مولانا. حتی در زندگی سادگورو. 

مثلاً سادگورو در جایی می‌گوید که زندگی خودش را وقف مردم کرده و در جایی می‌گوید دنیا برایش مهم نیست و فقط کافیست چشم‌هایش را ببندد و برود به دنیای خودش (اشاره به موت اختیاری)


در زندگی اکهارت هم می‌توان چیزهایی شبیه این پیدا کرد. اکهارت اکثرا از سکوت و سکون و مراقبه و اینها می‌گوید ولی در جایی دوره‌های تجلی و رسیدن به اهداف برگزار می‌کند. دو فضای کاملاً متناقض! 


ببینید این تناقض در جاهای بزرگتری هم دیده می‌شود. تناقض بین دنیا و خدا. خدایی که همه جا هست ولی دیده نمی‌شود. 

یا مثلاً برای رسیدن به خدا باید نابود شد. حالا جایی این نابودی با مرگ بدن است و جایی با مرگ شخصیت و ایگو. در هر صورت رسیدن به آن خدا همراه با نابودی خود است. 


مادیات و دنیا و ثروت و جایگاه و پول در جایی مقابل معنویات قرار می‌گیرد. فقط معدودی هستند که از مسیر معنوی به جایگاه مادی می‌رسند و صدایشان را خیل عظیمی از کسانی که به آن جایگاه مادی نرسیده‌اند شنیده می‌شود. 

اکثر کسانی که از معنویات سخن می‌گویند فقیر و ناشناس باقی می‌مانند. چون اکثراً فقیر و ناموفق هستند اگر کسی بتواند خودش را ثروتمند و معنوی نشان بدهد طرفداران زیادی پیدا می‌کند. اینها بین دو چیز متناقض مثل مادیات و معنویات پیوندی در ظاهر ایجاد می‌کنند و بالطبع طرفداران زیادی پیدا می‌کنند. 

مثالهای زیادی دارد مثل اوشو یا حتی خود اکهارت یا مثلاً سهیل سنگرزاده یا حتی حسین عربزاده. ببینید در بین خیل عظیمی از ایرانیان همین که کسی در آمریکا زندگی کند موفقیت حساب میشود. 

حتی دیکتاتوری مذهبی یک چنین ترکیبی است که برای توده‌ها جذاب است. دیکتاتور مذهبی کسی است که هم دنیا را دارد هم آخرت را. پس توده ی فقرای مذهبی به دنبال او می‌روند که هم دنیا را بدست بیاورند هم آخرت را. 


یکی از دلایلی که من فقط به نوشتن از معنویت بسنده می‌کنم درک همین تناقضات است. 

تناقضاتی که واقعاً غیر قابل جمع هستند. 

کسانی که کارهای معنوی انجام می‌دهند چه پیامبران و چه آدمهای اینفلوئنسر معمولی در این تناقضات قرار می‌گیرند. 

مثلاً می‌گویند ثروت ارزش ندارد ولی تو برای نشستن در چند ردیف نزدیکتر باید چند هزار دلار بدهی. یا خودشان بیشتر با ثروتمندان نشست و برخاست می‌کنند. 


در نوشته‌هایی قبلاً سعی کرده ام که بین این دو بعد آشتی بدهم مثلاً نوشته ی تقدس ماده در معنویت. یا نوشته ی اکولوژی در برابر اکونومی. 

حالا با هم دوباره آنها را مرور کنیم. 

شاید این تناقض ذهنی برطرف شد. 

شاید حال من هم بهتر شد! 


https://www.unwritable.net/2023/08/blog-post_9.html


https://www.unwritable.net/2023/12/blog-post_17.html


https://www.unwritable.net/2023/08/blog-post.html






Monday, August 5, 2024

تنها کارِ من

زمان خواندن 1 دقیقه ***

 تنها کارِ من

***


تنها کارِ من، آگاه ماندن است! 

بصورت کاملاً رادیکال و افراطی. کاملاً قطعی! 


بله شکی ندارم. آگاه ماندن مهمترین کار من است. 

حتی اگر شک کنم، باز هم آگاه ماندن به شک، می‌شود کار من. 

پس آگاه ماندن، همواره برتر و مهمتر است. 


آگاه ماندن موقعِ نوشتن این کلمات. 

حتی آگاه ماندن موقع مرگ! بالاتر از مرگ که نیست! حتی آگاه ماندن در آن زمان! 


آگاه ماندن به ذهن.

ذهنی که مدام به آینده می‌رود. 

آگاه ماندن به ذهنی که زمان را هر لحظه می‌سازد. 

آگاه ماندن به ذهنی که مدام در حال مقایسه است. 

مدام در حال قضاوت است. 

مدام سبک سنگین می‌کند. درست و غلط می‌کند. 


اول خودم را بعد دیگری را بعد کل جهان را. 

باید به آن آگاه باشم. 

حتی موقع غذا خوردن. حتی موقع هم آغوشی. 

در تنهایی یا در جمع! 


در حال بد یا خوب! 

در اینترنت یا آفلاین! 

همواره و همواره. 

آگاه ماندن به لحظه. 

این همان اتصال به خداست. 

خدایی که به همه چیز آگاه است. به اتم ها و مولکولها و سیارات و کهکشان ها. 

من با آگاه ماندن، به خدای آگاه نزدیک می‌شوم. 


آگاه ماندن از احساسات. 

مثلاً حس عجله موقع نوشتن. 

حس سرزنش. حس تنهایی. حس دوری. حس ترس. 

مثلاً حس لذت. حس شادی. حس کنجکاوی. حس خلاقیت. 


آگاه ماندن از نفس ها. آگاه ماندن از بدن. از عطش بدن. از عطش سکس. 

آگاه ماندن از عطش ذهن. از عطش خواستن. از عطش وجود داشتن!